نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دل تنگی هادی...

د

دلم به اندازه ‌ي تمام سيب‌هاي كال چيده‌ ي باغ كودكيم گرفته است...

تو بگو ....

 


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:28 | |







امروز تولدمه...

 

باز هم روز ها گذشت و ماه ها رفتند و 30 بهمن اومد آخه امروز روز تولدمه.
 
میگن انسان ها همدیگرو دوست دارن و تو این روز انواع تبریک ها رو به هم میگن منم اولین تبریک رو از عشقم گرفتم.
 
انسان بی عشق یعنی هیچ مثل اینکه اصلا به دنیا نیانمده و تولد و این چیزا برایش معنا ندارد.
 
همه عاشقانی که در 30 بهمن متولد شدید تولدتان مبارک حالا همگی با هم بریم شمعارو فوت

کنیم....


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:20 | |







جواب فروغ فرخزاد به حمید مصدق

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 11:3 | |







حمید مصدق

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت



[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 11:3 | |







روز عشق بر همه عاشقان مبارک...

امروز روز عشق روزی که تمام عاشقان به هرنحوی از معشوق خود یاد می کنند اما من چه کنم؟

فکر نکنم هنوز خود را آماده کرده باشم تا با معشوق خود دیدار کنم واقعا خیلی تاسف می خورم واسه خودم که هنوز چیزی برای عشقی که خیلی وقته ندیدمش برای گفتن ندارم.

آخه یادمه یه روزم سرجلسه امتحان عشق این بلا سرم اومد حرفی واسه گفتن نداشتم فقط گوشه برگ امتحان نوشتم دوست دارم s.

حالام میگم دوست دارم دارم s.

روز ولنتاین بر همه عاشقان مبارک.

((HAPPY VALENTAINE))


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 10:34 | |







می روم...

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه


همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه


تجربه و خاطره و گذر عم
ر






[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:36 | |







یاد اون روزا که شروع آشنائی بود

یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...
 


 

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:34 | |







مجنون شدم

مجنون شدم بیا که تو لیلای من شوی
تصویر عاشقانه ی صحرای من شوی
دیروز آمدی غم امروز من شدی
امروز می روی غم فردای من شوی
من با تو عهد بستم و آدم شدم ولی
تنها به شرط آنکه تو حوای من شوی
باید عزیزتر بشوم پیش چشم تو
شاید بدین بهانه زلیخای من شوی
حتی بعید نیست به موسی شدن رسم
تنها به شوق آنکه تو دریای من شوی
امشب نقاب آینه بر چهره می زنم
تا بی درنگ محو تماشای من شوی
یک شعر عاشقانه برایت سروده ام
تا شهریار شهر غزلهاي من شوی
بت های سرزمین دلم را شک


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 12:43 | |







جمالیندیر نگارستان

منیم ای نازلی دلداریم ، منیم ای دردیمه درمان

منیم ای دولتیم ، واریم ، باغیشلا ، گئچ گناهیمدان

سالاندا سن منی بنده ، یاخینلیق اولماسا سنده

اگر قانیمی تؤكسنده ، یولومدان دؤنمرم بیر آن

شیریندیر لبلرین دلبر ، او گول رخسارینی گؤستر

یازیق كؤنلوم سنی ایستر ، منی الدن سالیر هجران

جمالین پرده یه سالما ، بو عاشیقدن اوزاق قالم

اگؤزومدن انتقام آلما ، منی قویما بئله حیران

بدخشان لعلی سنسن یار ، اوزون یاقوت كیمی پارلار

سنون حسنونده دیر گلزار ، جمالیندیر نگارستان

منیم چین لیلی ، عمر انسان ، و یا بلقیس و صنعانسان

یادا بیر ماه كنعانسان ، سنه اولسون جانیم قوربان

منی سنی مجنون ائتمیش سن ، حیاتدا محزون ائتمیش سن

اوزونه مفتون ائتمیش سن ، ائدیبسن قلبیمی بریان

دئییردیم من سنین یارین ؟ كی اولدوم ایندی بیمارین

سنین نورانی رخسارین ، منی یاندیردی ، ای جانان

نظامی اولدو بیچاره ، ائدیب هجرانین آواره

تاپیلمیر دردینه چاره ، اولوب جاری گؤزوندن قان

 


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 12:41 | |







آی اوزلو نگاریم كیمه مهمان اولاجاقسان

آی اوزلو نگاریم كیمه مهمان اولاجاقسان

بیر سؤیله كیمین شانینه شایان اولاجاقسان

شاهلیق چتری وار باشین اوستونده بو آخشام

عنبر چترینله كیمه سلطان اولاجاقسان

شكر دئمیرم من سنه اوندان دا شیرین سن

دلبر نئجه بیر بختوره جان اولاجاقسان

ظلمت گئجه سن نورلی چیراغ ، پیس گوزه گلمه

ای آب حیات سن كیمه جانان اولاجاقسان

گئتدین نئجه بس تاب ائله سین هجره نظامی

او خسته ایكن ، سن كیمه درمان اولاجاقسان




[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 12:40 | |







سن بنیم حیاتم سن s

 

سن بنیم حیاتم سن
سن بنیم,عمرم,هر شیئم سن
سن سیز اصلا
سندن باشکا سمیوردم
سندن باشکا ایسترمدم
سنی ازلدم,,,چوک ازلدم عاشکم سنی ازلدم.....h&s



 


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 12:37 | |







هلاهل

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته
مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
هر چه دام افکندم، آهوها گریزان‌تر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا می‌گذارم دامنی دل ریخته
زاهدی با کوزه‌ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:14 | |







از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم

 

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم  
چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
 

[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:13 | |







بی قرار توام s

 

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست (H&S)
 
 

[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 14:10 | |







عشق يعنی اشک حسرت ريختن

شعر عشق

نمی دانم چه می خواهم خدايا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جويد نگاه خسته من ، چرا افسرده است اين قلب پرسوز

ز جمع آشنايان می گريزم ، به كنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تيرگيها ، به بيمار دل خود می دهم گوش

گريزانم از اين مردم كه با من، به ظاهر همدم و يكرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پيرايه بستند

از اين مردم كه تا شعرم شنيدند ، برويم چون گلی خوشبو شكفتند

ولی آن دم كه در خلوت نشستند ، مرا ديوانه ای بدنام گفتند

دل من ای دل ديوانه من ، كه می سوزی از اين بيگانگی ها

مكن ديگر ز دست غير فرياد ، خدا را بس كن اين ديوانگی


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 11:31 | |







به تو عادت کرده بودم

عاشقانه

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 11:29 | |







خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

 

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

 

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

 

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

 

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

 

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

 

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

 

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

 

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

 


[+] نوشته شده توسط هادی نجفی در 11:25 | |